سفارش تبلیغ
صبا ویژن

(بدون عنوان)

سردار هور:
بیان رشادت های سردار سرلشکر شهید حاج علی هاشمی
از زبان فرمانده دوران جنگ سپاه پاسداران دکتر محسن رضایی

 اشاره نویسنده:
8 سال دفاع مقدس ملت ایران در مقابل رژیم غاصب بعث ناگفته های بسیاری در دل خود دارد که خیلی ها به خصوص نسل سوم ما از آنها آگاهی کافی ندارد. یکی از این ناگفته ها مربوط به سردار بزرگ و مظلوم این کشور حاج علی هاشمی می باشد که خود را وقف انقلاب و دینش کرد.

 حاج علی هاشمی یکی از دلاور مردان این خاک غیورپرور است که چون به دلیل اینکه معلوم نشد در سال آخر جنگ چه بر سر او آمده تا سال ها از او حرفی به میان نیامد و قدر و منزلت آن شهید بزرگوار گرامی دانسته نشد زیرا بسیاری از فرماندهان جنگ بر این باور بودند که ایشان اسیر شده است و دست نیروهای عراقی می باشد و به دلیل رعایت مسائل امنیتی نباید از او حرفی به میان آید زیرا او نقش کلیدی در 8 سال دفاع مقدس مردم ایران داشت و هرگونه صحبت در مورد او در آن برهه می توانست موجب آزار و اذیت او از طرف نیروهای بعثی شود.

 پس از سرنگون شدن دولت ملعون صدام طی پی گیری های فراوان معلوم شد که ایشان به شهادت رسیده است و اما امروز بعد از 20 سال از آن حادثه دکتر محسن رضایی طی یادواره ای که برای ایشان در شهر اهواز گرفته شد به بیان رشادت ها و فداکاری های آن شهید بزرگوار که همچون مادر شهیدان حضرت فاطمه زهرا(س) از جسم پاک و مطهرش نشانی نیست می پردازد.

 

ایشان نقش حاج علی هاشمی را نقشی بن بست شکن در دفاع مقدس می دانند و ایشان را طراح و سرنگهدار عملیات خیبر و بدر می دانند که به همین علت به ایشان لقب سردار خیبر و هور را دادند ایشان در گوشه ای از سخنان خود افزودند که وقتی که حاج علی هاشمی شایستگی خود را در عملیات های خیبر و بدر نشان داد ایشان را فرمانده تنها سپاه آن زمان یعنی سپاه ششم امام جعفر صادق(ع) قرار دادیم که در واقع با دریافت این مقام باید به ایشان درجه سپهبدی داد.

 در ادامه نظر شما را به مشروح سخنان ایشان در مورد سردار خیبر حاج علی هاشمی جلب می کنم. سردار سرلشکر پاسدار دکتر محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، اظهار داشت:

علی هاشمی یکی از چهره های گمنام دفاع مقدس است. علت این گمنامی نامشخص بودن شهادت وی در آخرین روزهای سقوط جزیره شمالی عراق، جزایر خیبر است. وی تا آخرین لحظه مقاومت کرد، و تنها زمانی که در قرارگاهش جز 15 نفر کسی نمانده بود، و چون من به ایشان مکررا توصیه می کردم که جای مقاومت نیست، تصمیم گرفت به عقب برگردد. زمانی که این افراد سوار ماشین می شوند تا به عقب برگردند، دشمن در سه راهی جاده جزیره شمالی با هلیکوپتر نیرو پیاده کرد و در نتیجه آنها کاملا محاصره می شوند. وی ادامه داد: از آن 15نفر دو نفر اسیر شدند که بعدها آزاد شده و به کشور برگشتند. علی هاشمی و سه نفر دیگر مفقودالاثر شدند و بقیه هم خود را به آب و نیزارها زده و به ایران بازگشتند. بعضی از آنها یک روز در راه بودند و یکی از آنها هم یک هفته در راه بوده است تا خود را از باتلاق ها، نیزارها و زمین سست منطقه رها کند.

 رضایی سپس افزود: بعد از این ماجرا تا سالها معلوم نبود علی کجاست و کسی هم از وی اطلاعی نداشت. بعدها که عراق آزاد شد و صدام سقوط کرد و نیروهای حزب اللهی و سپاهیان بدر در استانهای جنوبی عراق حاکم شدند، استانداری ها و فرمانداری ها را گرفتند، مجلس تشکیل دادند و در نهایت یک دولت طرفدار اسلام در عراق به وجود آوردند، ما گشت های فراوانی را به عراق فرستادیم و معلوم شد علی هاشمی شهید شده است و به خیل شهدا پیوسته است.

 وی اضافه کرد: همین مسئله باعث شده بود مسئولان کشوری و نیروهای نظامی در تردید به سر ببرند که علی هاشمی را معرفی کنند و بگویند که بود و چه کرد. این شاید اولین یادواره ای است که در شرایطی تشکیل شده که ما محدودیتی برای صحبت کردن درباره علی نداریم؛ زیرا نگران نیستیم که وی در اختیار دشمن باشد و اگر ما از او صحبت کنیم، دشمنان ما سواستفاده کنند، او را آزار و شکنجه کنند و اسرار و اطلاعات به دست آورند.
وی در ادامه گفت: علی هاشمی قبل از آغاز جنگ فرمانده سپاه حمیدیه بود. وی قبل از انقلاب و تشکیل سپاه، جوانی حصیرآبادی بود که در خیابانهای حصیرآباد با رژیم شاه می جنگید و در سال 1357 چند بار دستگیر شد و هر بار به طور معجزه آسایی خود را از دست ساواک نجات داد. او یک جوان انقلابی و مبارز بود که در صف ملت ایران برای آزادی ایران اسلامی مبارزه می کرد.

 رضایی ادامه داد: علی هاشمی پس از انقلاب در تشکیل کمیته ی حصیرآباد و بعد کمیته ی اهواز نقش داشت. وی سپس وارد سپاه شد و فرماندهی سپاه حمیدیه را برعهده گرفت و در واقع سپاه حمیدیه را شکل داد.
وی خاطر نشان کرد: شاید هنگامی که صحبت از تشکیل سپاه حمیدیه می شود، برخی بگویند این کار ساده ای است؛ ولی آن موقع تشکیل سپاه یکی از پیچیده ترین کارهای سیاسی در کشور ما بود، زیرا نیروهای انقلابی بدون کوچکترین جدول سازمانی، آیین نامه های نظامی و روش ها و آموزش های کلاسیک وارد یک سازمان نظامی می شدند. این نیروهای انقلابی باید از خود یک نیروی نظامی انقلابی به نام سپاه شکل می دادند. در چنین حالتی در تشکیل یک سپاه، دهها سوال و صدها ابهام وجود داشت. مثلا اینکه سازمان یک سپاه چگونه است، واحدهای آن چند نفر باید باشد و روابط بین واحدها چگونه باید باشد.

 دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام افزود: در چنین شرایطی علی هاشمی یک جوان انقلابی است که از طرف مرکز مأمور شده است نیروهای انقلابی حمیدیه را دور هم جمع کند و سپاه حمیدیه را سازمان دهد، بدون آن که کسی از مرکز به او دستورالعمل، آیین نامه یا جداول سازمانی داده باشد و یا او را آموزش دهند. این جوان انقلابی باید سپاهی را که هیچ جا نمونه ای از آن وجود نداشته است، با ذهن و خلاقیت خود شکل دهد، بدون آن که مرکزیت سپاه به او کمک کند. زیرا خود مرکزیت سپاه هم به قول عوام صفر کیلومتر بود. مرکزیت سپاه هم مثل سپاه خوزستان و حمیدیه از جوان های انقلابی شکل گرفته بود و آنها هم دستورالعمل خاصی نداشتند که سپاه را چگونه سازمان دهند.

 وی در ادامه اظهار داشت: اولین امتحان موفقیت آمیز علی هاشمی این بود که جوانان انقلابی حمیدیه را دور هم جمع کرد و سپاه حمیدیه را شکل و سازمان داد که سپاه خوبی هم بود. این سپاه توانست در مقابله با ضدانقلاب و اشرار و قاچاقچیان اسلحه و مهمات تا قبل از شروع جنگ کارنامه خوبی از خود به جا گذارد.
رضایی اضافه کرد: به محض اینکه جنگ آغاز شد، در مقطعی نیاز پیدا کردیم تیپ های جدیدی را شکل دهیم. درحال عملیات فتح المبین بودیم که حس کردیم باید در کرخه نور و جبهه سوسنگرد عملیاتی انجام داد. علی هاشمی مسئول عملیات شد، آن هم درحالی که رزمندگان ما در شوش درحال انجام عملیات آزادسازی فتح المبین بودند. وی تیپ نور را شکل داد و عملیات را به انجام رساند. به این ترتیب علی هاشمی یک درجه بالا آمد و فرمانده تیپ شد و جوان های حمیدیه، سوسنگرد و بخشی از جوان های اهواز در تیپ وی سازمان دهی شدند و ایشان یک تیپ را تشکیل داد.

 وی ادامه داد: در عملیات بیت المقدس، تیپ 37 نور در قرارگاه قدس در عملیات آزادسازی خرمشهر شرکت کرد. با اینکه جبهه سختی در جنوب کرخه نور وجود داشت، علی هاشمی و یارانش و چند تیپ دیگر مأموریت خود را به خوبی انجام دادند و خط دشمن را شکستند و در آزادسازی خرمشهر نقش موثری ایفا کردند.

 رضایی افزود: عملیات بیت المقدس تمام شد، ولی منطقه وسیعی از چزابه، هویزه، سوسنگرد، طلائیه و منطقه هورالهویزه آزاد شده بود و ما ناچار شدیم تیپ 37 نور را در سپاه سوسنگرد ادغام کنیم. علی هاشمی را به عنوان فرمانده سپاه سوسنگرد منصوب کردیم تا هم مردم شهر و آنهایی که می خواهند به شهر برگردند را اداره کنند و هم قریب 100 کیلومتر منطقه آزاد شده پاسگاه های مرزی ایجاد کنند و از مرز بین المللی ایران که در آزادسازی خرمشهر به دست آمده حراست کنند.

 وی اضافه کرد: علی هاشمی باز هم یک درجه ارتقاء پیدا کرد. البته در آن زمان هیچ کدام از دوستان ما درجه نداشتند. امروز شما می شنوید و می خوانید شهید سرلشکر علی هاشمی، ولی این درجه را بعد از جنگ و بعد از شهادت به علی هاشمی دادند، وگرنه آن زمان همه ما بدون درجه بودیم و با لباس سبز پاسداری در جنگ شرکت کردیم. با این حال درجات علی هاشمی روز به روز و ماه به ماه بدون اینکه نشانی علنی و آشکار داشته باشد در وجود ایشان شکل می گرفت.

 دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در ادامه گفت: علی هاشمی مسئولیت سپاه سوسنگرد را برعهده گرفت و آن را اداره کرد تا اینکه جنگ به بن بست رسید و دومین بن بست جنگ آغاز شد.

 وی افزود: در منطقه هویزه سرزمین بزرگ آب گرفته وباتلاقی با وسعت 100 در 40کیلومتر وجود داشت. هورالهویزه دشت بزرگ آب گرفته و نیزاری بود که مرز ایران و عراق از وسط آن رد می شد. زمین درهایش را به ما بسته بود و ما تصمیم گرفتیم از باتلاق ها حمله کنیم. هیچ راه دیگری نبود. هرجا دشت خاکی وجود داشت، حمله کردیم و نتیجه نمی گرفتیم در عملیات رمضان بین شلمچه و طلاییه به نتیجه نرسیدیم همچنین در بین تنگه چزابه در عملیات والفجر مقدماتی نیز به نتیجه نرسیدیم آمدیم بین فکه و دهلران در عملیات والفجر 1 حمله کردیم و لی به بن بست می رسیدیم باید راهی باز می شد و این راه در هورالهویزه تعیین شد. اما کار ساده ای نبود، لشکرهایی که در خشکی جنگیده بودند چگونه می توانستند یک شبه بروند و در باتلاق بجنگند؟ تانک ها، توپخانه ها و اصلاً پیاده ها چگونه باید عبور داده شود؟ همه نگاه ها به آسمان بود.

 حدود هفت یا هشت ماه بعد من در ملاقاتی با امام(ره) به ایشان گفتم ما داریم مخفیانه کاری انجام می دهیم و شما برای ما دعا کنید. 9ماه بعد تازه به اولین نفرات بعد ازخودم آقایان شمخانی و صفوی گفتم و 10ماه بعد نیز به مسئولان رسمی کشور اطلاع دادیم که چه منطقه ای را برای عملیات آماده کرده ایم.

 رضایی خاطرنشان کرد: سر نگهدار این رمز بزرگ جنگ علی هاشمی و جوانان غیرتمند و وفادار دشت آزادگان بودند. به کلی سری ترین عملیات تاریخ دفاع مقدس را جوانان دشت آزادگان می دانستند ولی مسئولان اول مملکت نمی دانستند. 10 تا 11ماه در آنجا مخفیانه کار شد و نیروهای پاسدار و بسیجی و به خصوص نیروهای بومی که حق بزرگی به گردن دفاع مقدس دارند، به صورت گروههای دو نفره و سه نفره سوار قایق و بلم می شدند و 30 تا 50 کیلومتردریا و باتلاق را می رفتند. در آنجا نیروهای شناسایی ما پیاده می شدند و حتی دجله را متر می کردند تا اگر نیروها خواستند از آن عبور کنند بدانند عرض دجله چقدراست. آنها حتی از اتوبان بغداد - بصره فیلمبرداری و عکسبرداری می کردند و بر می گشتند و به ما اطلاعات می دادند.

وی سپس اظهار داشت: آن قدر علی هاشمی و یارانش به آن منطقه مسلط شده بودند که ما تصمیم گرفتیم همه فرماندهان جنگ را لباس عربی مثل دشداشه و چفیه بپوشانیم و سوار بلم ها کنیم. آن ها به کنار دجله رفتند و حتی به آنجایی که چندی بعد قرار بود رزمندگان ما در آنجا عملیات انجام دهند دست زدند. کافی بود یکی از این فرماندهان اسیر می شد. یکی دو نفر هم نبودند. مرتضی قربانی، محمد باقر قالیباف، احمد کاظمی، حسین خرازی، شهید باکری و شهید همت از این جمله بودند. که همه آنها را نیروهای آقای هاشمی سوار بلم می کردند و آنها را به منطقه عملیاتی می بردند که در آنجا محدوده عملیاتی تیپ ها و گردان ها را مشخص می کردند. وی سپس افزود: برای شکستن بن بست جنگ، قرارگاه نصرت تشکیل شد و در ثمره آن تلاش ها نه تنها جزایر خیبر گرفته شد و جاده شمال به جنوب عراق ناامن شد و برای همیشه از خاصیت افتاد، بلکه تجربه هور باعث فتح فاو و عملیات کربلای پنج شد. ما در فاو و نیز در حمله به پنج ضلعی و شلمچه از تجربه هور و قرارگاه نصرت استفاده بردیم و به این شکل بود که بن بست دوم جنگ به همت سردار شهید علی هاشمی شکسته شد.

 رضایی اضافه کرد: بعد از عملیات فاو، علی هاشمی را فرمانده سپاه ششم کشور کردیم که بسیج خوزستان، لشکر پنج نصر و سه، چهار تیپ دیگر زیر نظرش بود و در نتیجه ایشان از قرارگاه نصرت یک درجه بالاتر آمد در حقیقت با تشکیل سپاه ششم، باید به وی سپهبد شهید علی هاشمی گفت: وی با اشاره به اینکه در آن زمان تنها یک سپاه رزمی شکل گرفته بود که فرمانده آن علی هاشمی بود، گفت: در آستانه تشکیل سپاه های دیگر بودیم که حوادث آخر جنگ اتفاق افتاد. در واقع تیپ ها و لشکرها را تشکیل داده بودیم و سعی داشتیم سپاه ها را که هر کدام از چند لشکر تشکیل می شد را شکل دهیم. ولی فقط توانستیم سپاه ششم را در خوزستان ایجاد کنیم. منطقه وسیعی از کوشک تا طلائیه، هویزه، بستان و تنگه چزابه با تعدادی لشکر و تیپ و کل سپاه خوزستان زیرنظر علی هاشمی بود و او به این رتبه، توانایی و ظرفیت هم رسید. چنین فردی نشان داد که دارای ظرفیت روحی، فکری و معنوی بزرگی بود. اگر بخواهیم در کل کشور ایران دو یا سه نفر را به عنوان نماد وحدت ملی و انسجام اسلامی اعلام کنیم باید یکی از آنها علی هاشمی باشد.

 وی ادامه داد: علی هاشمی عرب زبان بود ولی به قدری زبان و لهجه شوشتری و دزفولی را خوب بلد بود که حتی شوشتری یا دزفولی ها فکر نمی کردند که او عرب باشد. اگر علاقه ای به اقوام دیگر نداشت، تلاش نمی کرد زبانشان را یاد بگیرد. او مظهر وحدت و اتحاد است. برایش قوم و قبیله مطرح نبود. البته به قوم خود تعصب و علاقه داشت، ولی این عشق باعث نمی شد که عشق بزرگترش عشق به اسلام و قرآن و ائمه بود را فراموش کند. و همین رمز و راز وحدت ملی و انسجام اسلامی در او بود. او حتی با کسانی که از جاهای دیگر مثل تبریز و تهران و مازندران می آمدند به راحتی دوست می شد، برادر می شد و یکی می شد، رضایی با تأکید بر اینکه علی هاشمی نماد وحدت ملی و انسجام اسلامی است، افزود: این نشان می دهد که وی دارای ظرفیت روحی و معنوی زیادی بوده است. هرچند در واقع جنگ باعث شد این ظرفیت بالقوه علی هاشمی به ظهور رسد. ولی از این زندگی می توانیم بفهمیم که بسیاری از جوانان ما دارای ظرفیت های بزرگی هستند که اگر میدان پیدا کنند، ظرفیت هایشان بروز پیدا می کند و به ظهور می رسد و می توانند منشأ خدمات بزرگی برای ایران اسلامی باشند.

 دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان اینکه هرکس بخواهد علی هاشمی را بشناسد باید از کوچه خیابان های حصیرآباد شروع کند و به حمیدیه برود و از آنجا به عملیات خیبر و بدر برود و از آنجا برود به سپاه ششم و در آخر به آخرین لحظه نبرد برود که در آنجا دشمن با حمله شیمیایی جزیره جنوبی را گرفت ولی علی هاشمی درقرارگاه خودش ایستاده بود و نیروها را هدایت می کرد. نیروهای عراقی آمدند جزیره شمالی را گرفتند و به 200متری قرارگاه آقای علی هاشمی نزدیک شدند که آنجا زمانی که با اصرار من تصمیم گرفت سوار ماشین شود در آن منطقه نیروهای تکاور عراقی با هلیکوپتر پیاده شدند و بعد دیگر معلوم نشد که چه اتفاقی برای او افتاد و ما امروز بعد از 20 سال مظلومانه داریم راجع به ایشان و رشادت های این سردار بزرگ دفاع مقدس حرف می زنیم و چون به دلیل اینکه تردید بود که چه اتفاقی برای ایشان افتاده تا از ایشان تجلیل شود تا امروز قدر ایشان شناخته نشد. ایشان در پایان اضافه کرد: امیدوارم نویسندگان، هنرمندان و جوانان غیرتمند ایران اسلامی این قهرمانان بزرگ ملی خود را فراموش نکنند و برای شناساندن این اسوه ها به مردم نهایت سعی خود را انجام دهند.

 نوشته: سجاد اهوازیان
منبع: روزنامه کیهان 22 مهر ماه 1386

hashieh.com